سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جهان مجازی (یکشنبه 87/4/16 ساعت 11:33 عصر)

جهان مجازی

جهان مجازی جهانی است درمقابل جهان واقعی که درآن ارتباطات چهره به چهره به ارتباطات الکترونیکی و ماشینی تبدیل شده است در این جهان انسانها بوسیله ئ ابزارهائی مثل کامپیوتر میتوانند ارتباطات را با سرعتی بسیار زیاد انجام  دهند و در این جهان دیگر فاصله های مکانی و زمانی کمرنگ میشود و به گفته مک لو هان انسانها در یک دهکده جهانی زندگی می کنند .

مهمترین تغییر جهان معاصر که بنیان و اساس تغییرات آینده جهان را میسازد قرار گرفتن جهان واقعی در مقابل جهان مجازی است .ظهور جهان مجازی بسیاری از روندها و نگرشها و ظرفیتهای آینده جهان را تحت تاثیر خود قرار داده است واین جهان درحقیقت به موازات و گاه حتی بر جهان واقعی مسلط شده عینیت واقعی پیدا کردهاست .این دو جهان یعنی جهان واقعی ومجازی دارای تعاملات زیادی باهم میباشند .جهان واقعی با خصائصی مانند جغرافیا داشتن وداراینظام سیاسی خاصبودنو محبوس بودن و نیز دارای ویژگیهای خاص خود میباشد از جمله بی مکانی و فرازمانی بودن و تکثر داشتن و قابل دسترس بودن همزمان وغیره





آثار جهان مجازی (یکشنبه 87/4/16 ساعت 2:53 عصر)

اثر جهان مجازی برمخاطب

جهان مجازی میتواند دردو حوزه تاثیر داشته باشدکه عبارتند از:

1.حوزه فردی :رسانه ومعرفت-رسانه و اخلاق فردی-رسانه و رفتارهای انسانی

مثال:فیلمهای سکس و مبتذل بر اخلاق فردی اثر میگذارند و انسانها را از غایت الهی باز میدارند همچنین فیلمهای طنز که با لودگی همراه هستند رفتار افراد را تنزل میبخشند و همچنین فیلمهای خشن باعث خشونت افراد میشوند

2.حوزه اجتماعی :رسانه و اقتصاد-رسانه و سیاست –رسانه و فرهنگ

امپریالیزم جهانی در جهت سلطه بر جهان با تولیدات رسانه ای خود افکار جهان را در جهت اهداف شوم خود جهت میدهد و با تولید فیلمهایی مثل سیصد و فتنه و ... سعی میکند از لحاظ سیاسی فرهنگی جهان را با خود همراه کند و همچنین برای فروش کالاهای فرهنگی و کالاهای تجاری با روش تبلیغات القایی سعی میکند بر مخاطبان تاثیر بگذارند

نظریه هایی که در جهان مجازی میتواند مطرح باشد عبارتند از :

1.برجسته سازی

2.فرضیه شکاف اگاهی

3.فرضیه گلوله جادویی

4.الگوی اثرهای محدود

5.فرضیه کاشت

6.جبر گرایی رسانه ای

7.اثرهای تجربه مصنوعی

8.مارپیچ سکوت

9.الگوی اثر های قدرتمند

10.دیدگاه سلطه رسانه ها

11.ترکیب عوامل ارتباطی

12.نظریه ئ وابستگی

بعضی از مصادیق اثر جهان مجازی بر مخاطب عبارتند از:

1.بی حوصلگی و دلزدگی از دنیا

2.گرایش زیاد به کمال و عملکرد سطح بالا : این بسیار مخرب است زیرا وقتی که توقعات با امکانات برابر نباشد باعث یاس و ناامیدی میشود در عین حالی که ممکن است انسان در ان حال موفق عمل کرده باشد و نسبت به دیگران دارای موفقیت بهتری باشد

مثال :دریکی از جنگهای ایران و عراق رسانه های غربی آنقدر تبلیغات کردند که ایران با این عملیات بصره را میگیرد اما در این جنگ ایرانیها پیروز شدند و کیلومترها از خاک عراق را گرفتند ولی بصره را نگرفتند در این جنگ در عین حالی که ایران پیروز شد اما احساس شکست میکردند زیرا رسانه های غربی توقعات را بالا برده بودند

3.انتظار حل مشکلات بطور سریع و موثر

4.درک نادرست بعضی رویداد ها :این مورد خصوصا در باره کودکان تاثیر بیشتری دارد زیرا کودکان هنوز قادر به درک دنیای واقعی نیستند و همچنین جهان مجازی با خلق یک سری واقعیات مجازی و اعتباری حتی باعث میشود که افراد بزرگسال هم از درک صحیح واقعیت درمانده شوند نمونه ان در دوران جنگ تحمیلی فیلمی میباشد که درباره خشونت و جنگ طلبی ایران ساخته شده بود بنام شیرین و وحشی

البته انچه گفته شد گوشه هایی از اثار عالم مجازی بود امادنیای مجازی نسبت به مخاطبان متفاوت اثر های متفاوت دارد ا.این مخاطبان ممکن است کودک –بزرگسال-زن – مرد – باسواد – بیسواد –دارای تحصیلات عالیه - ... باشند.





چکیده تحقیق درس جامعه شناسی تبلیغات (یکشنبه 87/4/16 ساعت 1:19 عصر)

فرق فضای تبلیغات سنتی با تبلیغات تلویزیون

1 تبلیغات سنتی غالبا چهره به چهره است و از عمق و تاثیر گذاری بیشتری بر مخاطب برخوردار است

2.در تبلیغات سنتی  ارتباط گر غالبا در معرض دید و در دسترس مخاطبان میباشد

3.شخصیت خصوصیات فردی رفتاری صدا و حالات چهره و قیافه در تبلیغات سنتی نقش مهمی دارد

4. در تبلیغات سنتی از ابزارهای تکنولوژیک و پیچیده یا استفاده نمیشود و اگر استفاده میشود بسیار محدود

5.واژگان و فرهنگ بیان در تبلیغات سنتی به فرهنگ توده بسیار نزدیک است

6.منافع شبکه تبلیغات سنتی کمتر از تبلیغات تلویزیونی با منافع حاکمان گره میخورد

7.محتوای پیام های مبلغان سنتی غالبا ریشه در فرهنگ و باور ها و اعتقادات و هنجار های جامعه دارد

8.پایگاهها و نهادهای تبلیغات سنتی اغلب چند منظوره هستند

9.در تبلیغات سنتی صفات ارزشی به وفور در ان یافت میشود

10.مخاطبان تبلیغات سنتی در مجالس در کنار هم هستند و این باعث ایجاد روحیه اجتماعی میشود

11.در تبلیغات سنتی فضا در دست مبلغ میباشد و ان را کنترل میکند

12.در تبلیغات سنتی باز خورد آنی و فوری میباشد

13.در تبلیغات سنتی خود مبلغ باید دارای یک سری اخلاقیات حسنه باشد

14.در تبلیغات تلویزیونی مخاطبان گسترده و ناهمگون میباشند

15.در تبلیغات تلویزیونی تکثیر پیام زیاد میباشد

16.در تبلیغات تلویزیونی ارتباط سطحی و ناپایدار است





چکیده تحقیق مربوط به کلاس مبانی روش تحقیق (یکشنبه 87/4/16 ساعت 10:59 صبح)

طرح مونوگرافی :

فشرده ای از طرح و موضوع طرح :

موضوع :مونوگرافی شبکه سه سیما

اجزای مختلف این واحد سازمانی عبارتند از : 1 مدیر شبکه سیما             2 مدیران سطوح پایین    

3 معاون شبکه سه سیما           4معاونان سطوح پایین این شبکه          5 تهیه کنندگان            

6 نویسندگان          7محققان       8 بازیگران     10 کارگردانان         11 واحدموسیقی شبکه سه

12 واحد حمل و نقل شبکه سه         13 روابط عمومی         14 کارمندان ساده این شبکه       

15 مستخدمین این شبکه       16 واحد حراست

با روش مصاحبه و مشاهده و ظائف  و اوصاف کاری و جایگاه  هر یک از انها را در شبکه کاملا بررسی میکنیم .این تحقیق میتواند به مدیران سازمان کمک کند تا قبل از جابجایی یا حذف بعضی از اجزاع این واحد سازمانی پیشبینی کنند که چه اتفاقی برای سازمان میافتد

|

 

طرح مطالعه موردی :

فشرده ای ازطرح و موضوع طرح :

موضوع :بررسی اتفاقی که در فیلم کوله پشتی افتاد که باعث بی احترامی به نیروی انتظامی تهران و مساله دار شدن مجری ان فیلم شد ما در این فیلم این مورد بخصوص را مورد بررسی قرار میدهیم و از راه مشاهده و مصاحبه استفاده میکنیم و دنبال این سوال هستیم که چرا و چگونه این اتفاق در این برنامه افتاد ؟مادر این مطالعه از کلیه اجزاء این فیلم مصاحبه و مشاهده به عمل میاوریم.

 

طرح اتنو گرافی:

فشرده ای از طرح و موضوع:

موضوع:بعضی از جوانها مدل مو به سبک شیطان پرستها میزنند . ما تحقیق میکنیم  که جوانها چه فکر مکنند چه میکنند ؟مادراین تحقیق یک محقق را به شکل و قیافه شیطان پرستها در میاوریم واو رابه میان ان جوانها میفرستیم تا بامصاحبه عمیق جو یا شود که انها در مورد عمل خود چه فکر مکنند

 

تحقیق عملی مشارکتی:

فشرده ای از طرح و موضوع :

موضوع : میخواهیم برنامه ای درباره مسائل و مشکلات فرهنگیان استان قم بسازیم.

ماا در این تحقیق گروههای متمرکز از خود فرهنگیان تشکیل میدهیم و مسائل و مشکلات انها را از زبان خودشان جویا میشویم به این وسیله یک برنامه مفید میسازیم





چکیده ای از تحقیق کلاس مطالعات انتقادی(اریک فروم) (یکشنبه 87/4/16 ساعت 9:11 صبح)

- خلاصه‌ای از زندگی علمی اریک فروم

اریش فروم[1] روانکاو و اندیشمند معروف آلمانی- آمریکائی، به سال 1900 در شهر فرانکفورت متولد شده، و تحصیلات خویش را در رشتة جامعه‌شناسی و روانشناسی در دانشگاههای هاید لبرگ، فرانکفورت و مونیخ به پایان رسانیده است. سپس در مؤسسة روانکاوی برلین به تحصیل دربارة روانکاوی پرداخته و از سال 1925 به بعد قسمت اعظم وقت و انرژی خود را به عنوان روانشناس مشاور برای پژوهش در نظریه‌های روانشناسی صرف کرده است. (فروم، 1349، ص پیشگفتار)

سال 1930 به مکتب فرانکفورت راه می‌یابد و در مؤسسه تحقیقات اجتماعی برلین در کنار اندیشمندان بزرگی چون مارکس هورکهایمر، آدور نو، هربرت مارکوزه و ... قرار می‌گیرد. ما آغاز جنگ جهانی دوّم، به همراه اعضای مکتب فرانکفورت به آمریکا مهاجرت می‌کند و پس از یک دهه، دوباره به وطن باز می‌گردد. (فروم، 1384، ص5)

فروم در تجربه و تعلیلهای خود از نظریه نئوفرویدیستها مدد می‌جوید و در ارزیابیهای دینی، اکثراً به ادیان مسیحیت، یهودیت و مذاهب بودایی اشاره می‌کند. (فروم، 1363، ص6)

کتابهای معروف وی: در گریز از آزادی- انسان برای خود- روانکاوی و دین زبان از یاد رفته- جامعه سالم- هنر عشق ورزیدن- رسالت زیگموند فروید- آئین ذن بودا و روانکاوی- آیا انسان پیروز خواهد شد؟ - برداشت مارکس از انسان- در آن سوی زنجیره‌های پندار- شریعت مسیح- قلب انسان- شما باید به خدایان مانید. (فروم، 1349، ص پیشگفتار)



[1] . Erich Fromm





هنجارهای رسانه دینی (یکشنبه 87/4/16 ساعت 12:3 صبح)

هنجارهای رسانه دینی

 

-خدا محوری- نبوت – امامت – ولایت فقیه

          -آموزش جامعه- پرورش جامعه – کرامت انسانی ( آزادی-اخلاق- دین )-

 

در راستای تقویت ولایت الهی – ثروت با قیود شرعی مجاز است.

1.رسانه دینی نه ازادی مطلق است نه بسته بلکه ازادی بر طبق شرع میباشد

 

2.رسانه باید غایتهای دین اسلام را دنبال کنند.

 

3.رسانه باید از منکرات و فحشا عاری باشد.

 

4.رسانه دینی باید درمقابل شبهات دینی روشنگری کند.

 

5.رسانه دینی نباید باعث ایجاد شبهه در دین شود.

 

6.رسانه دینی باید در مسیر اتحاد وانسجام اسلامی حرکت کنند.

 

7.در رسانه دینی حریم خصوصی افراد محترم میباشد.

 

8.همه اقشار جامعه حق دارند تحت پوشش رسانه باشند.

 

9.رسانه باید مدافع دین و مستضعفان جامعه باشد.

 

10.توهین و افترا به اشخاص حقیقی و حقوقی در رسانه ممنوع است.

 

11.رسانه باید از دروغ و اطلاع رسانی غیر واقع عاری باشد.

 

12.رسانه باید در جهت اموزش و پرورش جامعه کوشا باشد.

 

13.رسانه نباید مروج سرمایه داری و تجمل گرایی باشد.

 

14.رسانه باید عدالت محور باشد.

 

15.رسانه باید حقمدار باشد.

 





نقد فیلم ترومن شو (شنبه 87/4/15 ساعت 8:40 عصر)

موضوع: «نقد فیلم ترومن شو»

در این فیلم به خوبی نشان داده شده است که دنیای مجازی ساخت رسانه‌ها که منافع صاحبان قدرت را تأمین می‌کنند، انسان را در جزیره‌ای دروغین حبس می‌کنند و اجازه کشف بیرون از جزیره را به او نمی‌دهند و حتی او را از آگاه شدن از ماهیت دنیای مجازی نیز محروم می کنند و وقتی آگاه می‌شود که در یک دنیای ساختگی رسانه‌ها اسیر است و می‌خواهد رها شود باز هم همین رسانه‌ها و صاحبان آن مانع رهائی اومیشوند.

چنین کاری را رسانه‌ها ی بزرگ دنیا که زیر سلطة قدرتهای بزرگ می‌باشند انجام می‌دهند و در حال حاضر این رسانه‌ها دنیارا به مانند یک جزیره در اختیار خود و در جهت منافع خود دارند

شهروندان مجازی در خدمت اهداف کارگردان و صاحبان آن فیلم و صاحبان آن دنیای مجازی هستند و این همان چیزی هست که رسانه‌ها بزرگ دنیا از این دنیای مجازی در جهت اهداف خود بهره می‌برند

بازیگران آلت دست رسانه‌ها و صاحبان قدرتند

بازیگران حق انتخاب ندارند

کارگردان خود را خالق این دنیای مجازی می‌داند

عشق تنها راه آرامش در این دنیای مجازی نشان داده شده در حالی که این یکی از راههای رهائی و تسکین روحی جوامع صنعتی و سکولار می‌باشد نه جامعه‌‌ای که براساس اصول و مبانی دینی شکل گرفته است

در این فیلم جهان مجازی را دارا ی اثر و قدرت زیادی دانسته و آنرا جزئی از زندگی واقعی انسانها فرض کرده به صورتی که در دنیای واقعی مردم لحظه به لحظه با دنیای مجازی همراه می‌باشند

در این فیلم کارگردان به شکل یک کشیش نشان داده شده و این مطلب القاء می‌شود که دین و مذهب نیز انسانها را در یک محیطی مجازی حبس کرده و اسیر خود نموده و انسانها نیز باید از این زندان رهائی یا بند همانطور که ترومن توانست از آن دنیای مجازی نجات پیدا کند





شهید مطهری ونقد مبا نی سکولاریسم (جمعه 86/12/3 ساعت 12:19 عصر)
محمد حسن قدردان قراملکى‏ [1]

مقدمه

تعریف سکولاریسم

تعریف شهید مطهرى

نقد مبانى نظرى سکولاریسم

مبناى اول: تئورى الهى حکومت

نقد نظریه

مبناى دوم: حقوق طبیعى و گذر از تکلیف به حق

تحلیل و بررسى

مبناى سوم: علم گرایى (سیانتیسم)

نقد نظریه

مبناى چهارم: عقل گرایى(راسیونالیسم)

نقد نظریه

مبناى پنجم: لیبرالیسم

بررسى و تحلیل

مبناى ششم: اومانیسم

بررسى و تحلیل

مبناى هفتم: تجدد و مدرنیسم

تحلیل و بررسى

مبناى هشتم: تجربه دینى

نقد نظریه



مقدمه

پیش از بررسىِ نقدهاى استاد شهید بر سکولاریسم، به نکاتى (تعریف و پیشینه سکولاریسم نسبت دین و سیاست) به عنوان مقدمه اشاره‏مى‏شود:


تعریف سکولاریسم

سکولاریسم (Saecularism) در اصطلاح، در معانى مختلف مانند: «جدا انگارى دین و دنیا»، «غیر مقدس و غیر روحانى»، «عقلانیت» و «علم گرایى» به کار مى‏رود. [2]

واژه لاتینى آن، سکولوم (Saeculum)، به معناى قرن و سده مى‏باشد. سکولوم در زبان کلاسیک مسیحیت، نقطه مقابل ابدیت و جاودانگى الوهیت؛ یعنى زمان حاضر است و در اصطلاح به معناى هر چیزى است که به این جهان تعلق دارد و به همان مقدار، از خداوند و الوهیت دور است. واژه ژرمنى آن (Weltich) به معناى «این جهانى» است که به دنیاى کنونى و مسائل آن نظر دارد. [3]

کاربرد اصطلاح سکولاریسم در جهان غرب، در معانى ذیل است:

1. جدایى دین از عرصه سیاست و حکومت: تعریفِ شایعِ سکولاریسم است. در این تعریف، دخالت دین در امور سیاسى وحکومتى مورد انکار و نفى قرار گرفته است.

2. جدایى دین و دنیا: در تعریف پیشین، تنها مشارکت دین در عرصه حکومت وسیاست نفى شده بود، اما در این تعریف هر نوع فعالیت دین در عرصه‏هاى دنیوى واجتماعى، حتى آموزشى نفى شده است. مبناى این تعریف تفسیر تجربى دینى وروانشناسى از دین است که آن را به امر فردى و قلبى فرو مى‏کاهد.

3. نفى دین: رویکرد افراطى علیه دین، نه حذف آن از عرصه اجتماع و دنیا، بلکه حذف آن از ذهن و دل انسانى است. در این نگرش، آموزه‏هاى فراطبیعى مورد نقد و جرح قرار مى‏گیرد و چون دین نیز از مصادیق بارز آن است، به نفى و پاک کردن صورت آن از ذهن انسانى پرداخته مى‏شود. [4]


تعریف شهید مطهرى

در عصر زندگانى شهید مطهرى، اصطلاح سکولاریسم کاربرد کمترى داشت و زیاد معمول نبوده، شاید یکى از علل آن، تحقّق عملى آن در حکومت پهلوى بوده است. با این وجود، استاد به دلیل تتبّع و مطالعات خود در اندیشه سیاسى و اجتماعى اسلام و غرب، با این نظریه آشنا بود.

اصطلاح سکولاریسم، در موارد محدود، در آثار قلمى و بیانى استاد به معناى جدایى دین از سیاست و حکومت به‏کار رفته است. چنانکه بعد از تبیین نظریه «همبستگى دین و سیاست» سید جمال الدین اسد آبادى، مخالف آن را سکولاریسم و «علمانیت» وصف مى‏کند: «کوشش‏هایى بعدها متقابلاً از طرف عمال استعمار در جهت جدایى دین و سیاست (سکولاریسم) به عمل آمد که به نام «علمانیت» معروف شد.» [5]

ایشان جدایى دین از سیاست را به «بیرون کردن دین از صحنه سیاست» تعریف کرده و آن را جدایى از اعضاى ذاتى و اصلى خود وصف مى‏کند.

«جدایى دین و سیاست - به مفهومى که آتاتورک قهرمانِ آن بود که ترکیه را به بدبختى کشانید و به شکلى که در ایران عمل شد - به معناى بیرون کردن دین از صحنه سیاست بود که مساوى است با جدا کردن یکى از عزیزترین اعضاى پیکر اسلام از اسلام.» [6]

تعریف فنى‏ترِ سکولاریسم این است که دین تنها به امور عبادى و معنوى منحصر شده است و یا فاقد احکام اجتماعى و سیاسى است یا اینکه احکام اجتماعى دین مانند تشکیل حکومت توسط پیامبر(ص) نه به عنوان امر دینى که به عنوان امر دنیوى و اتفاقى صورت گرفته است، این رویکرد به دین در چهار سده پیش در ایران آغاز شده بود؛ استاد در آن عصر با نقد این رویکردمى‏نویسد:

«من نمى‏توانم باور کنم یک نفر در یک کشور اسلامى زندگى کند واین اندازه از منطق اسلام بى خبر باشد، ما با این نغمه که اسلام خوب است اما به شرط اینکه محدود به مساجد و معابد بوده و با اجتماع کارى نداشته باشد، حدود نیم قرن است که آشناییم.» [7]

استاد در ادامه جملات فوق، خاستگاه سکولاریسم را «جهان غرب» مى‏خواند.

«این نغمه از ماوراى مرزهاى کشورهاى اسلامى بلند شده و در همه کشورهاى اسلامى تبلیغ شده است.» [8]

«علمانیت» واژگان عربى سکولاریسم است که در محاورات عربى معادل سکولاریسم به کار مى‏رود. این واژه اصطلاح جدیدى است که در ادبیات عرب سابقه‏اى ندارد. [9]

تلفظ این واژه، دوگونه - با فتح یا کسر حرف اوّل قرائت شده است، با فتح آن «عَلْمانیت»، از عالَم به معناى دنیا، مشتق شده است که به معناى دنیوى است. با کسر آن «عِلمانیت»، از علم اشتقاق یافته که به معناى علم گرایى در مقابل دین‏گرایى به کار مى‏رود.


نقد مبانى نظرى سکولاریسم

سکولاریسم در ابتدا به عنوان یک پروسه تاریخى، معلول عوامل و علل تاریخى است که با مرور زمان علل و عوامل دینى نیز در پایایى و رشد آن در مسیحیت مؤثر بودند که مجموع آن دو، «علل دینى وتاریخى» سکولاریسم در مسیحیت را ترکیب مى‏دهند که نگارنده تفصیل آن را در موضع دیگر تبیین کرده است. [10] آنچه از مبانى در این مقال بدان مى‏پردازیم، مهم‏ترین مبانى نظرى و مکاتبى است در بُعد معرفتى که در رشد و نمو سکولاریسم نقش ایفا کردند.



مبنای اول: تئوری الهی حکومت (11) (جمعه 86/12/3 ساعت 12:16 عصر)
در صفحات پیشین اشاره شد که در سده‏هاى متمادى، حاکمیت کلیسا و نفوذ آن بر قطب حکومت، کلیسا مدّعى تفویض حکومت الهى به خود بود و کسى که از حاکمیت کلیسا تبعیت نمى‏کرد. در آموزه دینى کلیسا وى در حقیقت از حکومت الهى استنکاف مى‏نمود.

کلیسا از این رو معتقد بود که مشروعیت حکومت سلاطین باید توسط آنان به حاکمان و سلاطین تفویض و اعطا شود و لذا نقش کلیسا در این میان، برتر از حاکم خواهد بود. کلیسا از این مبنا استفاده کرد و در طول قرون وسطى به اعمال برترى خود بر قطب حکومت پرداخت. در این دیدگاهِ کلیسا، به حقوق مردم و حق انتخاب آنان هیچ توجهى نشده بود؛ به دیگر سخن، کلیسا از یک ملازمه پیش ساخته خود دفاع مى‏کرد که بر مبناى آن اعتقاد به دین و خدا با پذیرفتن حاکمیت مطلق کلیسا و انکار حقوق مردم ملازم است، استاد شهید در این باره‏مى‏نویسد:

«ارباب کلیسا و همچنین برخى فیلسوفان اروپایى، نوعى پیوند تصنعى میان اعتقاد به خدا از یک طرف و سلب حقوق سیاسى و تثبیت حکومت‏هاى استبدادى از طرف دیگر، برقرار کردند. طبعاً نوعى ارتباط مثبت میان دموکراسى و حکومت مردم بر مردم و بى‏خدایى فرض شد. چنین فرض شد که یا باید خدا را بپذیریم و حق حکومت را از طرف او تفویض شده به افراد معینى که هیچ نوع امتیاز روشنى ندارند، تلقى کنیم و یا خدا را نفى کنیم تا بتوانیم‏خود را ذیحق بدانیم...کلیسا یا طرفداران کلیسا و یا با اتکا به افکار کلیسا، این فکرعرضه شد که مردم در زمینه حکومت، فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق، همین کافى‏بود که تشنگان آزادى و دموکراسى و حکومت را بر ضد کلیسا، بلکه بر ضد دین و خدا به طور کلى برانگیزد.» [12]

این اندیشه وآموزه کلیسا با مخالفت جمعى از آزادى خواهان از یک سو و نیز قطب حکومت و متفکران متمایل به حکومت از سوى دیگر، مواجه شد که بستر عقب نشینى کلیسا را از عرصه سیاست و حکومت مهیا مى‏کرد. [13]


نقد نظریه

استاد در نقد آن به چند نکته اشاره مى‏کند:

1. ایمان به خدا، پشتوانه حقوق مردم: استاد نخست منکر ملازمه ادعایى است، بلکه عکس آن را معتقد است که دیانت و ایمان به خدا پشتوانه و مبناى نظرى و دینى حقوق مردم از جمله حق آنان در عرصه سیاست و حکومت است؛ چنانکه با اشاره به فلسفه سیاسى نظریه الهى حکومت کلیسا مى‏گوید:

«آنچه در این فلسفه‏ها دیده نمى‏شود این است که اعتقاد و ایمان به خداوند، پشتوانه عدالت و حقوق مردم تلقى شود. حقیقت این است که ایمان به خداوند از طرفى زیر بناى اندیشه عدالت و حقوق ذاتى مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است که مى‏توان وجود حقوق ذاتى و عدالت واقعى را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیه‏ها و قراردادها پذیرفت و از طرف دیگر، بهترین ضامن اجراى آن‏هاست.» [14]

استاد با اشاره به خطبه امام على(ع) مبنى بر وجود حقوق متقابل حکومت و مردم‏ [15]،مى‏گوید:

«در این بیان، همه سخن از خدا است و حق و عدالت و تکلیف و وظیفه، اما نه به این شکل که خداوند به بعضى از افراد مردم فقط حق اعطا فرموده است و آن‏ها را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بى حد و نهایت مسؤول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ضلع میان حاکم و محکوم مفهوم ندارد.» [16]

استاد در ادامه به بخش‏هاى دیگر نهج البلاغه اشاره مى‏کند.

2. حکومت امانت مردم: استاد در نقد دیدگاه کلیسا تأکید دارد که حکومت در اسلام، امانتى از سوى مردم در دست حاکم است و حاکم، امین و حافظ منافع و حقوق شهروندان است. ایشان با اشاره به وجود دو دیدگاه در نسبت «حاکم و مردم»، «مالک و مملوک» و «امین و ذى‏حق»، دیدگاه نخست را اندیشه خطرناک مى‏خواند که توسط کلیسا در قرون وسطى گسترش یافت. وى نظر اسلام و نهج البلاغه را چنین تشریح مى‏کند:

«از نظر اسلام، درست امر به عکس آن اندیشه است... در منطق این کتاب شریف، امام و حکمران، امین و پاسبانِ حقوق مردم و مسؤول در برابر آنهاست. از این دو - حکمران و مردم - اگر بناست یکى براى دیگرى باشد، این حکمران است که براى توده مردم محکوم است، نه توده محکوم براى حکمران» [17]

استاد در مواضع دیگر، از حکومت مردمى و به شکل خاص آن «مردم سالارى دینى» و به تعبیرى «جمهورى اسلامى» حمایت کرده است و در آن از حقوق ذاتى و طبیعى مردم؛ از جمله حق انتخاب حاکم، حق نظارت و انتقاد، صریحاً دفاع کرده است که تبیین آن در این مختصر نمى‏گنجد. [18]



مبنای دوم:حقوق طبیعی وگذر از تکلیف به حق (جمعه 86/12/3 ساعت 12:14 عصر)
در توضیح مبناى پیشین گفته شد که تئورى الهى حکومت مورد ادعاى کلیسا، به صورت مطلق حقوق و نقش مردم را نادیده انگاشته بود که آن موجب دورى مردم و روشنفکران مسیحى از کلیسا به عنوان نماد و مظهر دین مسیحیت شد.

در برابر نظریه فوق، واکنش افراطى از سوى مردم به خصوص روشنفکران مسیحى بروز کرد که بر اساس آن، با طرح نظریه حقوق طبیعى، این بار حقوق دین و خداوند نادیده انگاشته شد. مدعیان حقوق طبیعى، تنها از حقوق و منافع مردم، آن هم منافع مادى و دنیوى سخن مى‏رانند و منکر حقوق الهى و تکالیف دین براى مردم هستند وپروسه «گذر از تکلیف به حق» را مطرح مى‏کنند.

به دیگر سخن، با طرح نظریه «حقوق طبیعى»، مشروعیت الهى حکومت و به تعبیرى «مشروعیت از بالا» جاى خود را به مشروعیت مردمى و دموکراسى داد که رهاورد آن انکار هرگونه نقش دین در حقوق طبیعى؛ از قبیل آزادى، تعیین حکومت و حاکم شد.

جان لاک از مبتکران نظریه حقوق طبیعى است که تأثیر عمده‏اى در تصویب قوانین بعدى؛ از جمله اعلام استقلال قانون اساسى امریکاداشت. [19]

برخى از روشنفکران مسلمان نیز با تأثیر از این مبنا، خواهان بسط و اجراى آن در آیین مقدس اسلام شده‏اند و صریحاً دین اسلام را دین تکلیف‏زا مى‏دانند و آن را به نادیده انگاشتن حقوق مردم متهم‏مى‏کنند. [20]


تحلیل و بررسى

1. رجوع حقوق طبیعى به استعدادها و کمالات: استاد در تحلیل و بررسى حقوق طبیعى، ضمن پذیرفتن اصل آن، به این نکته تأکید مى‏کند که حقوق طبیعى نه تنها با دین و حکومت الهى منافات ندارد، بلکه اعطا کننده حقوق طبیعى و اساسى براى انسان دستگاه خلقت خود آفریدگار متعال مى‏باشد. جهان نظامند آفرینش داراى هدف و غایت است و موجودات را به سوى کمالاتى هدایت مى‏کند، نیل به کمالات در گرو استعدادهاى خاص هر پدیده‏اى است؛ مثلاً طبیعت و استعداد زنبور در انجام کارها صددرصد طبیعى است، گروهى از آن مأموریت نگهبانى و گروهى دیگر مأموریت کارگرى و تأمین تغذیه کندو را به عهده دارند، لذا در آن حیوان، حقّ انتخابِ شغل فاقد معناست.

اما طبیعت به انسان استعدادهاى مختلفى را اعطا کرده است که این استعدادها مبناى «حقوق طبیعى» را تشکیل مى‏دهند. استاد در این باره‏مى‏گوید:

«از نظر ما حقوق طبیعى و فطرى از آنجا پیدا شده که دستگاه خلقت، با روشن بینى و توجه به هدف، موجودات را به سوى کمالاتى که استعداد آن‏ها در وجود آن‏ها نهفته است، سوق مى‏دهد. هر استعداد طبیعى مبناى یک «حق طبیعى» است و یک سند طبیعى براى آن به شمار مى‏آید؛ مثلاً فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد، اما بچه گوسفند چنین حقى ندارد، چرا؟ براى اینکه استعداد درس خواندن و دانا شدن، در فرزند انسان هست، اما در گوسفند نیست...

مطالعه در احوال بشر ثابت مى‏کند که افراد بشر طبیعتاً هیچکدام رییس یا مرئوس آفریده نشده‏اند، هیچ کس کارگر یا صنعتگر یا استاد یا معلم یا افسر یا سرباز یا وزیر به دنیا نیامده‏است.» [21]

پس «حقوق طبیعى» امر اعتبارى و قراردادى نیست که توسط گروهى از سیاست مداران یا فلاسفه سیاسى به رشته تحریر در آمده باشد و با یک قیام و قعود در مجمعى به تصویب برسد، بلکه حقوق طبیعى انسان‏ها امر فطرى و طبیعى است که خداوند و جهان خلقت با آفرینش خاص انسان - یعنى انسان مختار هدفمند به سوى رستگارى و معنویت - آن را به انسان اعطا کرده است. [22]

2. خطاى غرب در تفسیر مبناى حقوق طبیعى: از مطالب پیشین روشن مى‏شود که بیشتر مدعیان حقوق طبیعى و بشر در غرب، مبناى آن را تنها تمایلات و غرایز انسان ذکر مى‏کنند و از فلسفه آفرینش انسان و تعدیل تمایلات نفسانى و حیوانى توسط عقل سخن به میان نمى‏آورند، بلکه چه بسا بدان قایل نباشند، اما حقوق طبیعى و بشر در اسلام، از انسانیت انسان نشأت گرفته است؛ انسانى که هدفش تقرب به خداست، لذا تمایلات و غرایز انسانى باید توسط قوّه عاقله تعدیل و کنترل شود.

بر این اساس، هر نوع خواسته انسان در غرب؛ از جمله مطلق عقیده و آزادى که شامل آزادى جنسى نیز مى‏شود، حقوق طبیعى قلمداد مى‏گردد، اما چنین قرائتى از حقوق طبیعى، با مبانى دینى سازگار نیست.

از اینجا نکته مناقشه نگاه غرب و دین به مسأله «تکلیف» و «حق» نیز روشن مى‏شود. در نگاه غربى چون «تکلیف» مقید تمایلات و غرایز نفسانى انسان است، مخالف حقوق طبیعى تفسیر مى‏شود، اما در منظر دین، چون تکالیف، انسان را به غایت و هدف مسیر زندگى خود نزدیک مى‏کند و مطابق استعدادهاى انسانى است، عین «حق انسانى» تلقّى مى‏شود. استاد در تحلیل خطاى مبناى حقوق بشر غربى‏ها مى‏گوید:

«به نام حقوق بشر حرف‏هاى مفت و بى اساس - که درست فکر نکرده‏اند - مى‏گویند. مى‏گویند بشر فى حدّ ذاته، قطع نظر از دین و مذهب، حقوقى دارد. منشأ این حقوق چیست؟ چرا بشر چنین حقوقى دارد؟ این حقوق را چه کسى قرار داده و از کجاست؟ چرا بشر چنین حقوقى دارد و آن اسب این حقوق را ندارد؟ آیا طرحى در عالم هست که چه براى چیست؟.» [23]

استاد در پاسخ به این پرسشها متذکر مى‏شود که همه حقوق انسان به دلیل انسانیت و نه جسم و نفس حیوانى است، و چون انسان غایت دارد، آن غایت از انسان نیز متعالى‏تر است و لذا همه حقوق انسانى را باید نسبت به آن هدف متعالى بسنجیم. بر این اساس حقوق انسانى به انسانیت انسان و نه صرف انسان مادى تعلق دارد و هر امرى که موجب بالندگى انسان شود، آن «حقوق بشر» و آنچه مانع بالندگى و رشد انسانیت انسان شود، نه تنها حق بشرى نیست، بلکه به دلیل آسیب رسانى به حق بشرى باید مورد ملامت و محکومیت قرار گیرد.

«اگر حق معنى دارد - که واقعاً هم معنى دارد - این بر اساس اصل علت نهایى است، یعنى‏این رابطه که این اشیا براى انسان آفریده شده است. پس انسان هم براى یک حقیقت‏عالى‏تر و متعالى‏تر آفریده شده است. وقتى انسان براى یک حقیقت عالى‏تر ومتعالى‏تر آفریده شده است، آن حقیقت از انسان مقدس‏تر است، انسان قداست خودش رابه اعتبار انسانیت کسب‏مى‏کند.» [24]

«اگر تمایلات انسان را ریشه و منشأ آزادى، و دموکراسى بدانیم، همان چیزى به وجود خواهد آمد که امروز در مهد دموکراسى‏هاى غربى شاهد آن هستیم. در این کشورها، مبناى وضع قوانین در نهایت امر چیست؟ خواست اکثریت. و بر همین مبنا است که مى‏بینیم، هم جنس بازى، به حکم احترام به دموکراسى و نظر اکثریت، قانونى مى‏شود.» [25]

استاد تفاوت نگرش اسلام و غرب به آزادى را چنین تشریح‏مى‏کند:

«در نقطه مقابل این نوع دموکراسى و آزادى دموکراسىِ اسلامى قرار دارد، دموکراسى اسلامى بر اساس آزادى انسان است، اما این آزادى انسان، در آزادى شهوات خلاصه نمى‏شود، البته اسلام دین ریاضت و مبارزه با شهوات به معناى کشتن شهوات نیست... کمال انسان در انسانیت و عواطف عالى و احساسات بلند اوست. اینکه مى‏گوییم در اسلام دموکراسى وجود دارد، به این معنا است که اسلام مى‏خواهد آزادى دموکراسى در بند کردن حیوانیت و رها ساختن انسانیت به انسان بدهد... آزادى، حق انسان، بما هو انسان است، حق ناشى از استعدادهاى انسانى انسان است، نه حق ناشى از میل افراد و تمایلات آن‏ها.» [26]

3. تکالیف دینى حقوق انسانى: حاصل نگاه عقلانى و دینى به حقوق بشر این شد که ماهیت و ملاک حق بشرى، هرگونه حقى است که موجب فعلیت استعداد بشرى در بالندگى انسانیت و تأمین سعادت حقیقى خود شود. از این رو از آنجا که تکالیف دینى از عوامل مؤثر این سعادت حقیقى بشر است، جزو حقوق بشرى تلقى مى‏شوند، هر چند که به ظاهر و با نگاه سطحى موجب تحدید بعضى آزادى‏ها گردد.

استاد در این باره مى‏گوید:

«بنابراین، در زمینه امر و اراده خدا - که امر خدا و اراده خدا هم چیزى جز سعادت بشریت نیست - دیگر حقى در مقابل آن پیدا نمى‏شود که کسى بگوید من به دلیل اینکه فقط انسان زیست‏شناسى هستم و یک سر و دو گوش دارم، حقى دارم و این حق من به هیچ وسیله‏اى قابل سلب نیست. خیر چنین چیزى نیست. حق مال تو نیست، مال انسانیت است. تو در مسیر انسانیت باشى ذیحق هستى، از این مسیر که خارج شدى حقى به هیچ چیز ندارى، حتى به جان خودت.» [27]



<      1   2   3      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 21257 بازدید
  • درباره من
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •